وقتی آمریکا سرگرم جنگ با تروریسم بود چین ابرقدرت شد
“۲۰ سال پیش مقامهای کاخ سفید نگران چین و تنشهای در حال تشدید آمریکا با این کشور بودند. در اول آوریل ۲۰۰۱، یک جنگنده چینی با یک هواپیمای شناسایی آمریکایی مدل EP-۳ در نزدیکی سواحل چین برخورد کرد و آمریکاییها را وادار به فرود اضطراری در خاک چین کرد. چینیها ۱۱ روز خدمه آمریکایی را
“۲۰ سال پیش مقامهای کاخ سفید نگران چین و تنشهای در حال تشدید آمریکا با این کشور بودند. در اول آوریل ۲۰۰۱، یک جنگنده چینی با یک هواپیمای شناسایی آمریکایی مدل EP-۳ در نزدیکی سواحل چین برخورد کرد و آمریکاییها را وادار به فرود اضطراری در خاک چین کرد. چینیها ۱۱ روز خدمه آمریکایی را دستگیر و به دقت از هواپیمای پیچیده آنها قبل از تحویل دادنش بازرسی کردند. واشنگتن خلبان جنگنده چینی را متهم به بی احتیاطی در پرواز کرد. پکن نیز خواستار عذرخواهی آمریکا شد.”
اما در صبح روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ افراطگران القاعده چهار هواپیمای مسافربری را ربوده و سه تای آنها را به ساختمانهای مرکز تجارت جهانی در نیویورک و پنتاگون در ویرجینیا کوبیدند. به ناگهان توجه آمریکاییها صرف به اصطلاح “جنگ با تروریسم” شد.
بعد از آن سربازان آمریکایی در افغانستان و خاورمیانه مستقر شدند و چالش ایجاد شده از سوی چین برای مدت دو دهه به حاشیه رفت.
کیشوره محبوبانی، سفیر سابق سنگاپور در سازمان ملل میگوید: این حادثه یک هدیه ژئوپلتیکی فوقالعاده به چین بود.
محبوبانی که هم اکنون استاد دانشگاه ملی سنگاپور است، تصریح کرد: تمرکز آمریکا بر جنگ با تروریسم اشتباهی عظیم بود چون چالش واقعی برای آن قرار بود از ناحیه چین مطرح شود.
در حالی که میزان تولید ناخالص داخلی چین در سال ۲۰۰۰، ۱.۲ تریلیون دلار بود این میزان در سال ۲۰۲۰ به ۱۴.۷ تریلیون دلار جهش پیدا کرد.
محبوبانی که کتابی در این زمینه تحت نام “آیا چین برنده شده است؟” نوشته، تصریح کرد: در حالی که شما مشغول نبرد در جنگها بودید چین مشغول تجارت کردن بود.
کارشناسان میگویند، همچنان که آمریکا گرفتار جنگیدن با شبه نظامیان افراطگر در افغانستان، عراق و جاهای دیگر شد، قدرت اقتصادی و نظامی چین به میزان چشمگیری رشد یافت. پکن اقدام به ایجاد زرادخانه موشکی، گسترش دامنه نفوذ و دسترسی خود در دریای چین جنوبی با احداث جزایر مصنوعی، دزدیدن مالکیت معنوی در ابعاد گسترده و در پیش گرفتن تاکتیکهای تجاری تجاوزگرانه کرد.
کریگ سینگلتون، کارشناس انستیتوی “بنیاد برای دفاع از دموکراسیها” اظهار میکند: بعد از ۱۱ سپتامبر چین خیلی سریع فهمید که تمرکز راهبردی واشنگتن قرار است به ۳۰۰۰ مایل دورتر، به دور از دریای چین شرقی، تنگه تایوان و روی افغانستان صرف شود. او بیان کرد: این فرصتی بود تا این کشور بی سروصدا توانمندیهای نظامی بسیار زورمندانهای که همگی برای گسترش قدرتش در شرق آسیا طراحی و در نظر گرفته شده بودند، را توسعه دهد.
جیمز لوئیس، معاون ارشد رئیس مرکز اندیشکده مرکز مطالعات بینالمللی و راهبردی اظهار کرد، حملات ۱۱ سپتامبر اهداف چین را تغییر نداد بلکه فرصتی ایجاد کرد تا این کشور فاصلهاش را با رقیبی که سرش گرم به اصطلاح جنگ با تروریسم شده بود، کمتر کند.
او که در چند دولت آمریکا در حوزه مسائل امنیت ملی مشغول به کار بوده، بیان کرد: آنها همه این کارها را در تمام این مدت انجام میدادند در حالی که ما سرعتمان کم شد. مقامهای آمریکایی همزمان فرض میکردند ما میتوانیم مساله چین را در ضمن تلاشمان برای برقرار کردن دموکراسی در عراق و افغانستان در پس زمینه قرار دهیم.
بر اساس یک گزارش پروژه هزینههای جنگ در دانشگاه براون آمریکا، برآورد شده که این کشور هشت تریلیون دلار بودجه صرف جنگها در عراق و افغانستان و جبهههای دیگر به بهانه جنگ علیه تروریسم کرد.
لوئیس خاطرنشان کرد، میشد این پول صرف پژوهش و توسعه، مدرنیزه سازی زیرساخت کشور، ایجاد تسلیحات دارای تکنولوژی پیشرفته و “همه کارهای دیگری که ما میتوانستیم در فاصله این ۲۰ سال انجام دهیم، شود”.
ایوان مدیروس، استاد ارشد دانشکده امور خارجه در دانشگاه جورج تاون بیان کرد: ما به آنها ۲۰ سال وقت دادیم در حالی که ارتشمان را برای جنگی کاملا بی ربط با چالشهای امنیتی اصلی امروز بازسازماندهی کردیم.
بعد از حملات ۱۱ سپتامبر دولت بوش رویهاش را در قبال چین تغییر داد تا حمایت این کشور را در شورای امنیت سازمان ملل در قبال جنگ علیه القاعده جلب کند و در همین راستا از فشارها بر پکن در ارتباط با مسائل حقوق بشری کاسته و در مقابل تایوان را برای جلوگیری از برگزاری یک همه پرسی استقلال تحت فشار قرار داد. در سال ۲۰۰۲ آمریکا به درخواست پکن یک سازمان ناشناخته اویغورها موسوم به “جنبش اسلامی ترکستان شرقی” را یک گروه تروریستی اعلام کرد.
کارشناسان گفتند، این اقدام به همراه ادبیات پیرامون جنگ علیه تروریسم به چین توجیهی برای سرکوب مسلمانان در خاک خود داد.
زمانی که باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ وارد کاخ سفید شد مقامهای آمریکایی شروع به صحبت درباره لزوم “محوریت بخشیدن” به آسیا و تمرکز بیشتر بر مقابله با چین کردند. اما همچنان جنگ ادامهدار در افغانستان و آشوب در خاورمیانه توجه واشنگتن را از چین دور میکرد.
مدیروس اظهار کرد، رهبران سیاسی و تجاری آمریکا سالها سیاستهای اقتصادی و تجاری چین را یک مشکل عمده تلقی نمیکردند.
وی افزود: من فکر میکنم طول کشید تا مردم واقعا ماهیت چالش اقتصادی چین را دریابند اما آن هیچ ربطی به عراق و افغانستان نداشت.
او گفت که این ذهنیت برقرار بود که ” هی، همه هنوز دارند در چین پول در میآورند پس چه کار به وضعیت موجود دارید؟”
حالا چین به شکلی تعیین کننده در صدر دستور کار واشنگتن قرار گرفته و هر دو حزب درخصوص لزوم “سرسختی نشان دادن” به چین توافق دارند. اما آیا دیگر برای پاسخ دادن به چین بیش از حد دیر نیست؟
برخی کارشناسان میگویند که زمان ارزشمند برای چنین پاسخی از دست رفته است و این که آمریکا همچنان از فقدان یک استراتژی بلند مدت در خصوص نحوه مقابله با چین رنج میبرد و قطبی شدن سیاست در این کشور میتواند توجهش را از وظیفه اصلی که در نظر دارد، منحرف کند.
اما آنها همچنین میگویند که آمریکا همچنان یک مرکز نوآوری باقی مانده و همچنان دارای ابزارهایی برای رقابت با چین و کسب پیروزی در این رقابت است.»
v
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰